پارت صد و شانزده

زمان ارسال : ۸۷۱ روز پیش

رنگ‌ها را برداشتم...
دو رنگی که تمام نقاشی‌ها را با آن‌ کشیده بودم.
سرخ و سیاه!
سیاه به رنگ روحم و سرخ به رنگ خونی که سیاهی را پاک می‌کرد.
رنگ‌ها را بی‌توجه به خطوط پاشیدم.
کسی در ذهنم یک خط در میان می‌خواند و من چیزی از آن آهنگی که بعضی کلمه‌هایش جا افتاده بود، نمی‌دانستم.
صدایی در سرم تلنگر زد، چشم‌هایم گرد شد و پالت رنگ و قلمو را کناری گذاشتم.
تند از روی صند

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید